عالمی که ظرفیتهای تبلیغی، سیاسی و تربیتی مسجد را در دوره پهلوی بالفعل کرد
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۸۸۴۰۶
آیتالله علی فلسفی تنکابنی(ره) یکی از فقیهان و عالمان شاخص دوران معاصر به شمار میرفت که عمر گرانبهای خود را در راه خدمت و تبلیغ معارف دینی در مساجد گذراند، وی در سنگر مسجد شاگردان بسیاری را تربیت و بسیاری را از اندرزهای حکیمانه خود بهره مند نمود.
به گزارش خبرنگار گروه مسجد و کانونهای مساجد خبرگزاری شبستان، میرزا علی آقا فلسفی فرزند شیخ محمدرضا تنکابی از علمای برجستهٔ مازندران و تهران بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
میرزا علی فلسفی، کودکی و مراحل تحصیل ابتدایی را در تهران گذراند و نخستین آموزشهای معمول حوزوی را در نزد پدر و برادر ارشدش میرزا ابوالقاسم آموخت. آن گاه ادبیات را در مدرسهٔ فیلسوف الدوله پی گرفت. شرح جامی و شمسیه را نزد استاد فاضلی به نام شیخ حسین نوایی آموخت. سپس کتابهای مغنی و شرح نظام را در مدرسه محمدیه (مقابل مسجد جامع تهران) در محضر شیخ محمدحسین بروجردی و سید محمد قصیر فراگرفت و پس از آن برای آموختن مقدمات اصول و فقه به مدرسهٔ مروی رفت.
نوجوان بود که همراه مادرش برای زیارت به عتبات عالیات رفت و تا سال های پایانی عمر، خاطره این سفر روحانی و به ویژه حال و هوای آستان بوسی امام حسین علیه السلام و برگرفتن تربت مطهر قتلگاه سیدالشهداء(ع) را در یاد داشت و در کنار آن، شکوه نمازهای جماعتی را که به امامت آیات عظام نائینی (م ١٣٥٥ ق. ) و سید ابوالحسن اصفهانی (م ١٣٦٥ ق. ) در صحن های مطهر برگزار می شد، به خاطر می آورد.
وی برای خواندن کتابهای رسائل و مکاسب، از محضر پدر استفاده کرد. در سال ۱۳۲۲ خورشیدی با اتمام کتابهای سطح حوزه و برای ادامهٔ تحصیل خارج فقه و اصول در سن ۲۳ سالگی، به پیشنهاد پدر، راهی نجف شد و در حجرهٔ یک نفره در مدرسهٔ سید محمد کاظم یزدی سکنی گزید. در نجف، شیوههای تدریس اساتیدی چون سید عبدالهادی شیرازی و سیدمحمودحسینی شاهرودی و شیخ محمد کاظم شیرازی را آزمود، اما سرانجام محفل درس حاج شیخ محمد علی کاظمی (م ۱۳۶۴ قمری) از شاگردان محمدحسین نائینی را پسندید که روزها در مقبرهٔ میرزای شیرازی درس فقه میگفت و شبها بر پشت بام مسجد هندی درس اصول میداد. چند سالی در این هر دودرس به دانش اندوزی پرداخت و تقریرات دروس او را نوشت. پس از درگذشت استاد، نخست به درس مرجع زمان، سید ابوالحسن اصفهانی رفت، که بر جنازه کاظمینی نماز خوانده بود، اما حضور در این درس دیری نپایید و از آن پس به مجلس درس سید ابوالقاسم خوئی رفت و تا پایان زمان اقامت در نجف، هیچ گاه حضور در آن را از دست نداد. دو دوره درس اصول فقه و کتابهایی چند از ابواب فقه را نزد آن استاد آموخت که پس از رحلت کاظمینی محفل علمی او در اوج شکوفایی و رونق قرارداشت.
میرزا علی فلسفی، یکی از برجستهترین درس آموزان مکتب سید ابوالقاسم خویی است که پیوسته تقریرات درس وی را مینوشت و استاد گاه خود با قلم خویش، مهر تائیدی بر پایان آن مینهاد یا کسانی را که مباحث مکتوب فقهی او را میخواستند به جزوههای ایشان ارجاع میداد. همین ویژگیهای علمی بود که سبب شد هنگام بازگشت آیتالله فلسفی به تهران، اجازهٔ اجتهادی از سوی مرجع شیعه سید ابوالقاسم خویی به نام وی صادر شود. این گواهی که بدون اطلاع شخصی وی صدور یافته بود، نخستین اجازه نامه است که از سوی سید ابوالقاسم خویی به نام یکی از شاگردانش نوشته شدهاست و با اینکه به دلیل پیشگیری از صدور اجازههایی از این دست، سعی بر کتمان آن بود، دیری پنهان نماند.
چندی نیز در محضر استادی به نام شیخ صدرا، به خواندن اسفار پرداخت و رجال و درایه را نیز در جلسات درسی شیخ آقابزرگ تهرانی فرا گرفت؛ هر چند این دو درس، یکی به دلیل عدم توجه به مباحث فلسفی در حوزه علمیه نجف، و دیگری به دلیل کهولت سن استاد دیری نپائید. به پیروی از شیوهای سازنده، هم زمان با تحصیل، در سایهٔ دیوار پشت بام مدرسهٔ سید محمد کاظم یزدی، به تدریس آموختههای خود نیز پرداخت. تدریس را از کتاب شرح لمعه آغاز کرد و تا کتابهای رسائل و مکاسب و کفایه الاصول نیز پیش رفت. بیان روان و شیوای وی، و تسلط علمی فوق العاده بر مبانی علمی، شاگردان بسیاری را به مجلس درس او کشانید و درس کفایه او از پر رونقترین دروس آن روزگار نجف بهشمار میآمد؛ چندان که مدرسان حوزهٔ نجف او را برخوردار از جادوی بیان دانستند و استادش سید ابوالقاسم خویی، با مشاهدهٔ فراوانی شاگردان وی، او را به ماندن در نجف و ادامهٔ تدریس تشویق فرمود.
مرحوم فلسفی بعد از گذراندن مراحل تحصیل در نجف به زادگاه خود، بازگشت، بازگشت وی مصادف بود با درگذشت علی اکبر برهان، امام جماعت مسجد لرزاده، که مردم و معتمدین محلی از وی خواستند که به جای امام جماعت مرحوم، در مسجد اقامه نماز کند، اما وی نپذیرفت و امامت را به جانشین امام همان مسجد وانهاد و به نجف بازگشت. شور و شوق و علاقه ی مردم به حضرت آیت الله فلسفی در مسجد لرزاده موجب شد که جانشین امام جماعت مسجد را راضی کنند و نامه های متعددی را خطاب به آیت الله خوئی و آیت الله حکیم بنویسند و از آنان بخواهند که ایشان را به تهران بفرستند. در نتیجه، آیت الله خوئی به رغم تمایل درونی خود به ماندن وی در نجف و ادامه ی تدریس اصول و فقه با این جمله که «خوب است دعوت آقایان را اجابت کنید»، با مراجعت ایشان به تهران موافقت کرد .
این گونه بود که آیت الله حاج میرزا علی فلسفی با کوله باری از علم و فقاهت و تجربه ای گرانبار از تحصیل و تحقیق و تدریس، پس از ١٦ سال اقامت در نجف اشرف، سرانجام در سال ١٣٤٠ شمسی؛ یعنی همان سالی که آیت الله بروجردی درگذشت، راهی تهران شد. وی در مسجدی که اقامه نماز داشت، به برپایی جماعت بسنده نکرد، بلکه هم به تدریس دروس تخصصی خارج فقه و اصول برای حوزویان پرداخت، هم برای جوانان علاقه مند صرف و نحو عربی را تدریس کرد و هم عموم مردم را از اندرزهای حکیمانه خویش که در قالب دروس اخلاق و تعلیم معارف اسلامی عرضه می داشت، بهره مند ساخت. خاطرات شیرین و بحث های اخلاقی و معنوی ایشان که ریشه در ژرفای آیات و روایات اسلامی داشت و برخاسته از باور عمیق قلبی بود، هنوز در ذهن و زبان کسانی که آن ۱۰ سال در پیشگاهش زانو زدند، به جای مانده است. در همین سال ها بود که به منظور تحقیق گشترده در احادیث معصومین علیهم السلام، مطالعاتی سودمند را در زمینه موضوع یابی و دسته بندی روایات انجام داد. همان گونه که در ابتدای این زندگینامه گفته شد، در سال ١٣٤٥ شمسی، پدر خود مرحوم حاج شیخ محمدرضا تنکابنی را از دست داد و در اجرای وصیت وی، جنازه اش را برای دفن در وادی السلام به نجف اشرف برد.
در سال ١٣٤٩ شمسی در اوج خفقان ستمشاهی که هر صدای مخالفی در نطفه خفه می شد، به دنبال شهادت روحانی مبارز سید محمدرضا سعیدی در زندان، از سوی آیت الله فلسفی مجلس یادبودی و قرائت فاتحه ای در مسجد لرزاده برپا شد که بسیاری از مردم در آن شرکت کردند ولی اندکی پس از شروع و پیش از آن که خطیب سخن بگوید، با دخالت نیروهای شهربانی به تعطیلی کشانده شد. تردیدی نیست که نیروهای دولتی از همراهی دیرین آیت الله فلسفی با نهضت انقلابی برخاسته از ایمان اسلامی مردم و اقدام پیشین وی در امضای اطلاعیه های انقلابی آگاهی داشتند.
در آن سالها حوزهٔ علمیهٔ مشهد در کنار حوزههای نجف و قم از حضور مراجع بزرگ بهره مند بود و اساتید با تدریس دروس سطح و خارج، برنشاط و پویایی آن میافزودند. در یکی از سفرهای زیارتی به مشهد، سید محمدهادی میلانی فرزند خود و یکی دیگر از آقایان را نزد آیتالله فلسفی فرستاد و از وی خواست که به منظور رونق بخشیدن به حوزهٔ علمیه مشهد و رفع نیازهای علمی طلاب، به ویژه با توجه به تصمیم حسین وحید خراسانی برای عزیمت به قم، جماعت و تدریس در تهران را رها سازد و به مشهد کوچ کند.
شوق زیستن در کنار بارگاه رضوی و احساس مسئولیت در برابر مشتاقانی که در حوزهٔ مشهد گرد آمده و انتظار نشستن در محضر وی را میکشیدند، او را به این شهر کشاند. نخست، مسجدی در کوچهٔ چراغ برق را برای تدریس خارج انتخاب کرد. با حضور وی در مشهد، جان تازهای به کالبد حوزهٔ مشهد دمیده شد و صدها تن از طلاب علاقهمند در محضر درس ایشان حاضر شدند؛ چندان که محفل دانش گستر او در مدرس اصلی مدرسهٔ میرزا جعفر، سپس مسجد ملاحیدر و سرانجام در مدرسهٔ سید ابوالقاسم خویی، به پر رونقترین درسهای حوزوی بدل گشت.
ایشان همچنین هنگام ورود امام(ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷خورشیدی با عدهای از علمای مشهد از جمله آیتالله حسنعلی مروارید و سید عزالدین زنجانی، برای شرکت در مراسم استقبال از امام خمینی(ره) به تهران رفت.
وی پس از ۸۵ سال زندگی، مقارن اذان ظهر روز تاسوعای سال ۱۴۲۷ قمری، برابر با ۱۹ بهمن ۱۳۸۴ خورشیدی، درگذشت و صبح روز جمعه یازدهم محرم، پیکر ایشان پس از اقامهٔ نماز توسط دوست دیرینش وحید خراسانی، در رواق دارالسرور و در کنار میرزا حسنعلی مروارید که حدود یک سال پیش درگذشته بود، به خاک سپرده شد. شاید همین ارادت بی پایانش به خاندان امامت بود که درگذشت جانکاهش نیز هنگامی رخ داد که هنوز غبار سوگواری در تاسوعای محرم از سر و روی عزاداران سترده نشده بود و هنوز سرشک اندوه مصائب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در دیده عاشقان مانده بود و خبر جانسوز ارتحالش زمانی در شهر پیچید.
بخشی از خدمات وی خیریه در حوزه مسجد به شرح زیر است:
امام جماعت مسجد لرزاده و فعالیتهایی علیه شاه در این مسجد (۱۳۴۰ش-۱۳۴۸ش)
تاسیس صندوق قرضالحسنه ذخیره جاوید در تهران (۱۳۴۶ش)
امامت جماعت مسجد بنّاها و مسجد موسی بن جعفر (علیهماالسلام) در شهر مشهد و فعالیتهای سیاسی علیه شاه به گزارش ۴۹ سند از ساواک در این مسجد
برپایی درس اخلاق برای عموم مردم در مساجد
منابع:
بخشی از کتاب مسافر نجف، محمد عباس زاده پهلوان
کتاب فقیه پارسا، زندگی نامه مرحوم آیتالله العظمی حاج میرزا علی فلسفی
فصلنامه برکرسی تعلیم
پایان پیام/40
منبع: شبستان
کلیدواژه: سید ابوالقاسم خویی میرزا علی فلسفی آیت الله فلسفی مسجد لرزاده امام جماعت جماعت مسجد سید محمد شیخ محمد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۸۸۴۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زندگی سخت است آیا فلسفه میتواند کمک کند؟
فرارو- کی رن ستیا، استاد فلسفه در دانشگاهام آی تی در کمبریج در ماساچوست است. عمده فعالیتهای فلسفی او در زمینه اخلاق، معرفتشناسی و فلسفه ذهن هستند. از ستیا کتاب «راهنمای مواجهه فلسفی با میانسالی» با ترجمه «سینا بحیرایی» توسط انتشارات «مهرگان خرد» به زبان فارسی چاپ شده است. تازهترین کتاب او «زندگی سخت است» نام دارد و با مضمونی فلسفی دارای فصولی در مورد ناتوانی، تنهایی، اندوه، شکست، بیعدالتی، پوچی و امید است. این کتاب به عنوان یکی از بهترین کتابهای معرفی شده از سوی نشریه «نیویورکر» در سال ۲۰۲۲ میلادی انتخاب شده است. از دیگر کتابهای او میتوان به «شناخت درست از غلط» (انتشارات آکسفورد، ۲۰۱۲ میلادی) و «دلایل بدون عقل گرایی» (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۰۷ میلادی) اشاره کرد.
به گزارش فرارو به نقل از وُکس، فلسفه چیست؟ این یک پرسش قدیمی است شاید یکی از قدیمیترین پرسشها در تاریخ فلسفه و هرگز یک پاسخ متفق القول درباره آن وجود نداشته است. برخی از افراد فکر میکنند هدف فلسفه این است که دنیا را معنا کند تا نشان دهد چگونه همه چیز به یکدیگر پیوند خورده است. برای عدهای دیگر فلسفه ابزاری عملی است که باید به ما بگوید چگونه زندگی کنیم. اگر شما در اردوگاه دوم قرار دارید پس منصفانه است که بگویم فلسفه را نوعی خودیاری قلمداد میکنید. این یک سنت فکری است که دست کم از لحاظ نظری میتواند شما را به سوی زندگیای بهتر یا چیزی شبیه به آن راهنمایی کند.
من در کتاب خود تحت عنوان "راهنمای مواجهه فلسفی با میانسالی" نشان داده ام که فلسفه میتواند به ما در مواجهه با مشکلات عینی زندگی و روزمره و دست و پنجه نرم کردن با آن کمک کند.
من در کتاب ام نوشته ام "زندگی سخت است". آیا فلسفه زندگی میتواند در این سه واژه خلاصه شود به گمان ام میتواند. فیسلوفان عصر باستان مانند افلاطون و ارسطو در مورد زندگی ایده آل میاندیشیدند و سعی میکردند نقشهای برای آن ارائه دهند. این میتواند غیر واقع بینانه و هم به نوعی خود تنبیه کننده باشد. اغلب راه درست برای نزدیک شدن به زندگی ایده آل این است که فکر کنید: "این در دسترس نیست. من نباید خود را بخاطر این واقعیت که در دسترس نیست سرزنش کنم". واقعیت آن است که خوب زندگی کردن یا تا آنجا که میتوانید خوب زندگی کردن مربوط به مواجهه با روشهایی است که در آن زندگی سخت است.
بحران میانسالی یکی از آن پدیدههای فرهنگی است که تاریخ پیدایش خاصی دارد. "الیوت ژاک" روانکاو کانادایی در سال ۱۹۶۵ میلادی مقالهای با عنوان "مرگ و بحران میانسالی" و منشاء اصطلاح بحران میانسالی از آنجاست. ژاک به بیماران و زندگی هنرمندانی که بحرانهای خلاقانه میانسالی را تجربه کرده بودند نگاه میکرد. آنان اکثرا در دهه سوم عمرشان به سر میبردند و این موضوع واقعا با کلیشه بحران میانسالی امروزی سازگاری ندارد. تغییری در طرز فکر مردم در مورد بحران میانسالی ایجاد شده است. اکنون ایده این است که رضایت از زندگی افراد به شکل U با شیب ملایمی است که اساسا حتی اگر یک بحران نباشد افراد در دهه چهارم عمر خود در پایینترین سطح آن شیب قرار دارند. این موضوع برای زنان و مردان صدق میکند و در سراسر جهان به درجات مختلف صدق میکند و بسیار فراگیر است. بنابراین، وقتی افرادی مثل من در مورد بحران میانسالی صحبت میکنند چیزی که واقعا در ذهن دارند بیشتر شبیه یک بیماری میانسالی است ممکن است به سطح بحران نرسد، اما به نظر میرسد چیزی به طور مشخص در مورد یافتن معنا و جهت گیری در این دوره میانسالی چالش برانگیز است.
بسیاری از موارد درباره بحران میانسالی وجود دارد. برخی در آن مقطع به گذشته نگاه میکنند و احساس پشیمانی میکنند. همیشه این حس وجود دارد که گزینههای شما محدود شده اند. این احساس وجود خواهد داشت که پیشتر فرصتهایی باز برای شما وجود داشتند و انواع مختلفی از زندگی وجود داشند که واقعا برای تان جذاب بودند، اما اکنون به روشی واضح، مادی و عینی نمیتوانید با آنها زندگی کنید. هم چنین این پشیمانی وجود دارد که همه چیز در زندگی شما اشتباه پیش رفته است شما اشتباه کرده اید اتفاقات بدی رخ داده و اکنون پروژه این است:"چگونه بقیه عمرم را در این شرایط ناقص زندگی کنم"؟ زندگی رویایی برای بسیاری از ما گزینهای خارج شده از دسترس قلمداد میشود.
افراد هم چنین این احساس را دارند که بخش عمده زندگی درگیر روزمرگی است. به جای چیزهایی که زندگی را با ارزش به نظر میرسانند فقط یکی پس از دیگری درگیر روزمرگی هستیم. سپس مرگ به نظر میرسد که در فاصلهای قرار دارد که میتوانید آن را با عباراتی که واقعا قابل درک هستند اندازه گیری کنید. شما این حس را خواهید داشت که یک دهه چگونه است و در بهترین حالت صرفا سه تا چهار دهه باقی مانده پیش روی تان خواهد داشت.
بخشی از احساس از دست دادن به چیزی مربوط میشود که فیلسوفان آن را "ارزشهای غیر قابل مقایسه" مینامند. این ایده که اگر بین ۵۰ تا ۱۰۰ دلار انتخاب کنید و ۱۰۰ دلار را بگیرید لحظهای پشیمان نمیشوید. اما اگر بین رفتن به کنسرت یا ماندن در خانه و گذراندن وقت با فرزندتان یکی را انتخاب کنید در هر صورت چیزی غیر قابل جایگزین را از دست خواهید داد.
یکی از چیزهایی که ما در میانسالی تجربه میکنیم انواع زندگیهایی است که نمیتوانیم زندگی کنیم که با زندگی ما متفاوت است و هیچ جبرانی واقعی برای آن وجود ندارد و این میتواند بسیار دردناک باشد. فکر این که "من میتوانستم زندگی بهتری داشته باشم همه چیز میتوانست برای من بهتر پیش برود" تقریبا همیشه وسوسه انگیز است، اما میتوانید این گونه فکر کنید که اگر هرگز فرزند فعلی تان را نداشتید با افراد فعلیای که دوست هستید ملاقات نمیکردید، اما واقعیت آن است که در غیر این صورت یعنی در صورت نداشتن فرزند چند دوست دیگر داشتید که عالی بودند.
نقطه شروع آن است که با سختیها بنشینیم و آنها را تصدیق کنیم و سپس برای درک آن چه واقعا در حال رخ دادن است تلاش کنیم و ویژگی آن را واقعا توصیف کنیم. این با نوعی روش شناسی فلسفی مرتبط است که من آن را پذیرفته ام. بین توصیف ادبی و انسانی پدیدههایی مانند غم و اندوه و تأمل فلسفی تداوم واقعی وجود دارد.
اغلب آن چه تأمل فلسفی ارائه میدهد کمتر دلیلی بر این است که شما باید این گونه زندگی کنید و مفاهیم بیشتری را برای بیان تجربیات خود و سپس ساختار و راهنمایی نحوه ارتباط خود با واقعیت را نشان دهید. از این طریق میتوانیم بفهمیم که چگونه فلسفه میتواند به عنوان خودیاری عمل کند.